الله لا اله الا هوالحی القیوم
دینی ، داستان ء عکس دینی ء شعر و...
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 22:57 ::  نويسنده : الهام انصاری

زندگینامه حضرت امام حسن عسگري عليه السلام 
 

امام‌ حسن‌ عسكرى‌ (ع‌) در سال‌ 232 هجرى‌ در مدينه‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود . مادروالا گهرش‌ سوسن‌ يا سليل‌ زنى‌ لايق‌ و صاحب‌ فضيلت‌ و در پرورش‌ فرزند نهايت‌ مراقبت‌ راداشت‌ ، تا حجت‌ حق‌ را آن‌ چنان‌ كه‌ شايسته‌ است‌ پرورش‌ دهد . اين‌ زن‌ پرهيزگار در سفرى‌ كه‌ امام‌ عسكرى‌ (ع‌) به‌ سامرا كرد همراه‌ امام‌ بود و در سامرا از دنيا رحلت‌ كرد . كنيه‌ آن‌ حضرت‌ ابامحمد بود .


صورت‌ و سيرت‌ امام‌ حسن‌ عسكرى‌ (ع‌)
امام‌ يازدهم‌ صورتى‌ گندمگون‌ و بدنى‌ در حد اعتدال‌ داشت‌ . ابروهاى‌ سياه‌كمانى‌ ، چشمانى‌ درشت‌ و پيشانى‌ گشاده‌ داشت‌ . دندانها درشت‌ و بسيار سفيد بود . خالى‌ بر گونه‌ راست‌ داشت‌ . امام‌ حسن‌ عسكرى‌ (ع‌) بيانى‌ شيرين‌ و جذاب‌ و شخصيتى‌ الهى‌ باشكوه‌ و وقار و مفسرى‌ بى‌نظير براى‌ قرآن‌ مجيد بود . راه‌ مستقيم‌ عترت‌ و شيوه‌ صحيح‌ تفسير قرآن‌ را به‌ مردم‌ و به‌ ويژه‌ براى‌ اصحاب‌ بزرگوارش‌ - در ايام‌ عمر كوتاه‌ خود - روشن‌ كرد .


دوران‌ امامت‌
به‌ طور كلى‌ دوران‌ عمر 29 ساله‌ امام‌ حسن‌ عسكرى‌ (ع‌) به‌ سه‌ دوره‌ تقسيم‌مى‌گردد : دوره‌ اول‌ 13 سال‌ است‌ كه‌ زندگى‌ آن‌ حضرت‌ در مدينه‌ گذشت‌ . دوره‌ دوم‌ 10 سال‌ در سامرا قبل‌ از امامت‌ .
دوره‌ سوم‌ نزديك‌ 6 سال‌ امامت‌ آن‌ حضرت‌ مى‌باشد . دوره‌ امامت‌ حضرت‌ عسكرى‌ (ع‌) با قدرت‌ ظ‌اهرى‌ بنى‌ عباس‌ رو در روى‌ بود . خلفايى‌ كه‌ به‌ تقليد هارون‌ در نشان‌ دادن‌ نيروى‌ خود بلندپروازيهايى‌ داشتند . امام‌ حسن‌ عسكرى‌ (ع‌) از شش‌ سال‌ دوران‌ اقامتش‌ ، سه‌ سال‌ را در زندان‌ گذرانيد . زندانبان‌ آن‌ حضرت‌ صالح‌ بن‌ وصيف‌ دو غلام‌ ستمكار را بر امام‌ گماشته‌
بود ، تا بتواند آن‌ حضرت‌ را - به‌ وسيله‌ آن‌ دو غلام‌ - آزار بيشترى‌ دهد ، اما آن‌ دو غلام‌ كه‌ خود از نزديك‌ ناظ‌ر حال‌ و حركات‌ امام‌ بودند تحت‌ تأثير آن‌ امام‌ بزرگوار قرار گرفته‌ به‌ صلاح‌ و خوش‌ رفتارى‌ گراييده‌ بودند . وقتى‌ از اين‌ غلامان‌ جوياى‌ حال‌ امام‌ شدند ، مى‌گفتند اين‌ زندانى‌ روزها روزه‌دار است‌ و شبها تا بامداد به‌ عبادت‌ و راز و نياز با معبود خود سرگرم‌ است‌ و با كسى‌ سخن‌ نمى‌گويد .
عبيدالله‌ خاقان‌ وزير معتمد عباسى‌ با همه‌ غرورى‌ كه‌ داشت‌ وقتى‌ با حضرت‌ عسكرى‌ ملاقات‌ مى‌كرد به‌ احترام‌ آن‌ حضرت‌ برمى‌خاست‌ ، و آن‌ حضرت‌ را بر مسند خود مى‌نشانيد . پيوسته‌ مى‌گفت‌ : در سامره‌ كسى‌ را مانند آن‌ حضرت‌ نديده‌ام‌ ، وى‌ زاهدترين‌ و داناترين‌ مردم‌ روزگار است‌ . پسر عبيدالله‌ خاقان‌ مى‌گفت‌ : من‌ پيوسته‌ احوال‌ آن‌ حضرت‌ را از مردم‌ مى‌پرسيدم‌ . مردم‌ را نسبت‌ به‌ او متواضع‌ مى‌يافتم‌ . مى‌ديدم‌ همه‌ مردم‌ به‌ بزرگواريش‌ معترفند و دوستدار او مى‌باشند . با آنكه‌ امام‌ (ع‌) جز با خواص‌ شيعيان‌ خود آميزش‌ نمى‌فرمود ، دستگاه‌ خلافت‌ عباسى‌ براى‌ حفظ آرامش‌ خلافت‌ خود بيشتر اوقات‌ ، آن‌ حضرت‌ را زندانى‌ و ممنوع‌ از معاشرت‌ داشت‌ .
" از جمله‌ مسائل‌ روزگار امام‌ حسن‌ عسكرى‌ (ع‌) يكى‌ نيز اين‌ بود كه‌ از طرف‌ خلافت‌ وقت‌ ، اموال‌ و اوقات‌ شيعه‌ ، به‌ دست‌ كسانى‌ سپرده‌ مى‌شد كه‌ دشمن‌ آل‌ محمد (ص‌) و جريانهاى‌ شيعى‌ بودند ، تا بدين‌ گونه‌ بنيه‌ مالى‌ نهضت‌ تقويت‌ نشود .
چنانكه‌ نوشته‌اند كه‌ احمد بن‌ عبيدالله‌ بن‌ خاقان‌ از جانب‌ خلفا ، والى‌ اوقاف‌ و صدقات‌ بود در قم‌ ، و او نسبت‌ به‌ اهل‌ بيت‌ رسالت‌ ، نهايت‌ مرتبه‌ عداوت‌ را داشت‌ " . " نيز اصحاب‌ امام‌ حسن‌ عسكرى‌ ، متفرق‌ بودند و امكان‌ تمركز براى‌ آنان‌ نبود ، كسانى‌ چون‌ ابوعلى‌ احمد بن‌ اسحاق‌ اشعرى‌ در قم‌ و ابوسهل‌ اسماعيل‌ نوبختى‌ در بغداد مى‌زيستند ، فشار و مراقبتى‌ كه‌ دستگاه‌ خلافت‌ عباسى‌ ، پس‌ از شهادت‌ حضرت‌ رضا (ع‌) معمول‌ داشت‌ ، چنان‌ دامن‌ گسترده‌ بود كه‌ جناح‌ مقابل‌ را با سخت‌ترين‌ نوع‌ درگيرى‌ واداشته‌ بود . اين‌ جناح‌ نيز طبق‌ ايمان‌ به‌ حق‌ و دعوت‌ به‌
اصول‌ عدالت‌ كلى‌ ، اين‌ همه‌ سختى‌ را تحمل‌ مى‌كرد ، و لحظه‌اى‌ از حراست‌ ( و نگهبانى‌ ) موضع‌ غفلت‌ نمى‌كرد " .
اينكه‌ گفتيم‌ : حضرت‌ هادى‌ (ع‌) و حضرت‌ امام‌ حسن‌ عسكرى‌ (ع‌) هم‌ از سوى‌ دستگاه‌ خلافت‌ تحت‌ مراقبت‌ شديد و ممنوع‌ از ملاقات‌ با مردم‌ بودند و هم‌ امامان‌ بزرگوار ما - جز با ياران‌ خاص‌ و كسانى‌ كه‌ براى‌ حل‌ مشكلات‌ زندگى‌ مادى‌ و دينى‌ خود به‌ آنها مراجعه‌ مى‌نمودند - كمتر معاشرت‌ مى‌كردند به‌ جهت‌ آن‌ بود كه‌ دوران‌ غيبت‌ حضرت‌ مهدى‌ (ع‌) نزديك‌ بود ، و مردم‌ مى‌بايست‌ كم‌كم‌ بدان‌ خو گيرند ، و جهت‌ سياسى‌ و حل‌ مشكلات‌ خود را از اصحاب‌ خاص‌ كه‌ پرچمداران‌ مرزهاى‌ مذهبى‌ بودند بخواهند ، و پيش‌ آمدن‌ دوران‌ غيبت‌ در نظر آنان‌ عجيب‌ نيايد . بارى‌ ، امام‌ حسن‌
عسكرى‌ (ع‌) بيش‌ از 29 سال‌ عمر نكرد ولى‌ در مدت‌ شش‌ سال‌ امامت‌ و رياست‌ روحانى‌ اسلامى‌ ، آثار مهمى‌ از تفسير قرآن‌ و نشر احكام‌ و بيان‌ مسائل‌ فقهى‌ و جهت‌ دادن‌ به‌ حركت‌ انقلابى‌ شيعيانى‌ كه‌ از راههاى‌ دور براى‌ كسب‌ فيض‌ به‌ محضر امام‌ (ع‌) مى‌رسيدند بر جاى‌ گذاشت‌ .
در زمان‌ امام‌ يازدهم‌ تعليمات‌ عاليه‌ قرآنى‌ و نشر احكام‌ الهى‌ و مناظ‌رات‌ كلامى‌ جنبش‌ علمى‌ خاصى‌ را تجديد كرد ، و فرهنگ‌ شيعى‌ - كه‌ تا آن‌ زمان‌ شناخته‌ شده‌ بود - در رشته‌هاى‌ ديگر نيز مانند فلسفه‌ و كلام‌ باعث‌ ظ‌هور مردان‌ بزرگى‌ چون‌ يعقوب‌ بن‌ اسحاق‌ كندى‌ ، كه‌ خود معاصر امام‌ حسن‌ عسكرى‌ بود و تحت‌ تعليمات‌ آن‌ امام‌ ، گرديد .
در قدرت‌ علمى‌ امام‌ (ع‌) - كه‌ از سرچشمه‌ زلال‌ ولايت‌ و اهل‌ بيت‌ عصمت‌ مايه‌ گرفته‌ بود - نكته‌ها گفته‌اند . از جمله‌ : همين‌ يعقوب‌ بن‌ اسحاق‌ كندى‌ فيلسوف‌ بزرگ‌ عرب‌ كه‌ دانشمند معروف‌ ايرانى‌ ابونصر فارابى‌ شاگرد مكتب‌ وى‌ بوده‌ است‌ ، در مناظ‌ره‌ با آن‌ حضرت‌ درمانده‌ گشت‌ و كتابى‌ را كه‌ بر رد قرآن‌ نوشته‌ بود سوزانيد و بعدها از دوستداران‌ و در صف‌ پيروان‌ آن‌ حضرت‌ درآمد .

 



ادامه مطلب ...
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 22:44 ::  نويسنده : الهام انصاری
مختصری از زندگینامه امام جواد(ع)
دوران امامت ‏آن حضرت با دو نفر از خلفاى ستم پیشه عباسى مأمون و معتصم مقارن بود.
مهر:امام جواد(ع) با سرمایه‌ای معنوی خود که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی نشأت گرفته بود، احکام اسلامی را گسترش و به تعلیم و ارشاد اهتمام ورزید.

حضرت امام محمد تقى دهم ماه رجب سال 195 هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت رضا(ع) و مادر ارجمندش بانویى مصرى تبار به نام سبیکه بود . ریحانه و خیزران از دیگر نامهاى مادر امام جواد است. حضرت رضا در مورد منزلت فرزندش امام جواد و مادر مکرمه آن حضرت، به یارانش فرمود: من داراى پسرى شده‏ام که همچون موسى شکافنده دریاهاى علم است و مانند عیسى مادرى پاک دارد.

پیشواى نهم در سن 7 سالگى به امامت رسید و هفده سال رهبرى شیعیان را به عهده داشت. دوران امامت ‏آن حضرت با دو نفر از خلفاى ستم پیشه عباسى مأمون و معتصم مقارن بود.

حضرت جواد در داشتن تمام صفات زیباى اخلاقى و انسانى سرآمد خوبان روزگار بود. پارسایى، علم و دانش و بخشندگى‏اش موجب شده بود با القاب جواد، تقى، مرتضى و منتجب شناخته شود. اما در این میان لقب "ابن الرضا" به خاطر شکوه و جلال امام رضا (ع) در میان مردم شهرت بیشترى داشت .

امام جواد در سال 203 هجری قمری پس از شهادت پدرش امام رضا به امامت رسید. دوران هفده ساله امامت او با حکومت مأمون و معتصم، خلفای عباسی، همزمان بود. هنگامی که امام رضا به دعوت مأمون از مدینه به توس رفت امام جواد (ع) که کودک بود، مانند دیگر افراد خانواده حضرت رضا در مدینه ماند و در سال 202 هجری قمری برای دیدار پدر به مرو رفت و سپس به مدینه بازگشت .

پس از شهادت امام رضا مأمون به بغداد رفت . او که از کمالات علمی و معنوی امام جواد آگاه بود ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. اما دولتمردان حکومت عباسی و اطرافیان مأمون از این اقدام ناخشنود بودند، به ویژه آنکه مأمون تصمیم داشت دختر خود، ام الفضل را به همسری امام جواد (ع) در آورد. مأمون برای آنکه آنها را از مقام علمی و فضل آن حضرت آگاه کند، در بغداد مجلس بحثی میان او و دانشمندان بزرگ آن روزگار ترتیب داد. در این مجلس، امام به پرسشهای علما پاسخ گفت و میزان دانش و هوش وی بر آنان آشکار شد. پس از آن مأمون دختر خود را به همسری امام درآورد.

حضرت جواد بر این باور بود که آیات الهى باید در جامعه فراگیر شوند و تمام مسلمانان در گفتار و رفتار و استدلال‌ روزمره خود از قرآن و معارف بلند آن بهره گیرند، به همین جهت‏ سعى مى‏ کرد در گفتگوها و معاشرت و برخورد با مردم از آیات قرآن استفاده کند.

امام جواد به عنوان پاسدار حریم وحى از تفسیرهاى نابجا و غیر عقلانى آیات قرآن جلوگیرى کرده و علما و دانشمندان را به سوى فهم صحیح آیات راهنمایى مى‏کرد .

یکى از خطراتى که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب یا کشور را تهدید مى‏کند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراض‏ انحرافى، مادى یا اعتقادى پیرامون بزرگان را گرفته، بین آنان و مردم فاصله ایجاد و راه هاى ارتباطى آنان را با مردم قطع مى‏کنند. اگر بزرگان مواظب اینگونه افراد نباشند، چه ‏بسا زیانهاى جبران ناپذیرى به بار خواهد آمد .

در زمان امام جواد(ع) نیز این گونه افراد با سوء استفاده از کمى سن امام، به خیال خود فکر مى‏کردند مى‏توانند بر امور امام ‏مسلط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند. امام این خطر را احساس و بى‏ هیچ اغماضى آنان را طرد کرد. ابوالعمر، جعفر بن ‏واقد و هاشم بن ابى‏هاشم در شمار این افراد جاى داشتند. امام درباره آنان فرمود: خداوند آنان را لعنت کند زیرا به اسم ما از مردم اخاذى مى‏کنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار داده‏ا ند.

امام را همه مسلمانان، عالمی بزرگ می دانستند. ایشان انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بود. حدیثهای بسیاری از آن امام، در کتابهای حدیث، از جمله عیون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب و بحارالانوار نقل شده است.

حضرت جواد مانند جده اش فاطمه زهرا(س) زندگی کوتاه و عمری سراسر رنج داشت . امام نهم در آخر ماه ذیقعده سال 220 هجری به سرای باقی شتافت . مزار مطهر وی در کاظمین است
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 22:46 ::  نويسنده : الهام انصاری

ثمره ازدواج مبارك علي عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام پنج فرزند به نام هاي حسن، حسين، زينب، ام كلثوم و محسن است.
بنابر آن‌چه كه از امام صادق عليه السلام رسيده است «محسن» كه آخرين فرزند زهرا بود، بر اثر تجاوز و هجوم دشمنان اسلام به خانه آن حضرت، در شكم مادر جان داد و به دنبال اين حادثه دردناك و صدماتي كه بر جسم فاطمه عليها السلام وارد آمد، آن حضرت بيماري شديد پيدا كرد و به شهادت رسيد.
زينب، سومين فرزند مهد ولايت است كه به احتمال قوي در سال ششم هجرت در مدينه چشم به جهان گشود.

.....................................................................................................................................

 پدر زينت
زينب، يعني زينت پدر و اين نامي است كه خداوند براي دختري انتخاب كرد ، كه با انجام رسالت خويش زينت بخش تاريخ شد و موجب افتخار و سرافرازي خاندان وحي و ولايت گشت. و اين است كه نام زينب در تاريخ كربلا كه تاريخ جاودانگي اسلام و تشيع است، به خاطر فداكاري‌هايش، زيبا،‌درخشان و جاوداني است.
مراسم نام‌گذاري اين درّ ولايت را در تاريخ اين گونه مي‌خوانيم:
.....................................................................................................................................
نامي آسماني
هنگام ولايت زينب كبري، چون رسول خدا در سفر بود، فاطمه از همسرش علي درخواست كرد كه نامي براي فرزندشان انتخاب كند. علي عليه السلام در جواب فرمود: من بر پدرت سبقت نمي‌گيرم، صبر مي‌كنيم تا پيامبر از سفر برگردد. چون پيامبر بازگشت و خبر ولادت نوزاد زهرا را از زبان علي عليه السلام شنيد فرمود: فرزندان فاطمه فرزندان منند ولي خداوند در باره آنان تصميم مي‌گيرد.
بعد از آن جبرئيل نازل شد و پيام آورد كه خداوند سلام مي‌رساند و مي‌فرمايد: نام اين دختر را زينب بگذاريد كه اين نام را در لوح محفوظ نوشته‌ام. آن گاه رسول خدا زينب را گرفت و بوسيد و فرمود: توصيه مي‌كنم كه همه اين دختر را احترام كنند، كه او مانند خديجه كبري است.
يعني همان گونه كه فداكاري هاي خديجه در پيشبرد اهداف پيامبر و اسلام بسيار ثمربخش بود، ايثار، صبر و استقامت زينب در راه خدا نيز در بقا و جاودانگي اسلام از اهميت ويژه‌اي برخوردار است.

.....................................................................................................................................
با پيامبر خدا
بنابر اينكه ولادت زينب عليها السلام در سال ششم هجري باشد و تاريخ وفات پيامبر اكرم در سال يازدهم؛ زينب بيش از پنج سال با پيامبر نبوده است و اين مدت زمان، كافي است كه او از اصحاب پيامبر اسلام به شمار آيد. بر اين مبنا كساني كه شرح حال اصحاب پيامبر اسلام را نوشته اند، نام زينب را زينت‌بخش كتاب خود ساخته‌اند.
.....................................................................................................................................
در دامان عطوفت
اين پنج سال فرصتي بود كه زينب عليها السلام از تابش نور وجود پيامبر بهره گيرد و پيامبر رحمت، او را در دامان مهر و عطوفت خود نوازش كند و از جرعه‌هاي معرفت سيراب سازد و حديث صبر و استقامت در دفتر وجودش بنگارد. چرا كه پيامبر بر مصيبت ها و ناگواري هاي مسير زندگي زينب به خوبي واقب بود و مي دانست كه تاب تحمل اين زنج‌ها و حوادث ناگوار را تنها روحي بلند و قلبي چون كوه و دلي سرشار از عشق به خدا خواهد داشت. گويا مصيبت و سختي، با سرنوشت زينب عجين گشته و خداوند صبر و پايداري را در او جلوه‌گر ساخته است تا اسوه و الگويي براي همه پويندگان راه خدا باشد.
.....................................................................................................................................
رؤيايي دردناك
زينب مسير پرحادثه و دردناكي را كه در پيش دارد، در همان زمان كودكي در آينه رؤيا مي نگرد و براي جدش پيامبر اكرم بازگو مي‌كند و پيامبر خدا حوادثي را كه در انتظار اوست تعبير مي‌كند تا او كه دست پرورده علي و بزرگ شده دامان زهراست، خود را براي رويارويي با اين حوادث مهيا سازد. اين رؤيا را در تاريخ چنين مي‌خوانيم: ارتحال پيامبر خدا نزديك بود، زينب نزد پيامبر آمد و با زبان كودكانه به پيامبر چنين گفت: «اي رسول خدا! ديشب در خواب ديدم كه باد سختي وزيد كه بر اثر آن دنيا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به اين سو و آن سو مي‌افتادم؛ تا اين‌كه به درخت بزرگي پناه بردم، ولي باد آن را ريشه كن كرد و من به زمين افتادم. دوباره به شاخه ديگري از آن درخت پناه بردم كه آن هم دوام نياورد. براي سومين مرتبه به شاخه ديگري روي آوردم، آن شاخه نيز از شدت باد در هم شكست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پيوسته ديگر پناه بردم كه ناگاه آن دو شاخه نيز شكست و من از خواب بيدار شدم».
پيامبر با شنيدن خواب زينب، بسيار گريست و فرمود:
«درختي كه اولين بار به آن پناه بردي جدّ توست كه به زودي از دنيا مي‌رود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند كه آن‌ها هم از دنيا مي‌روند و آن دو شاخه به هم پيوسته دو برادرت حسن و حسين هستند كه در مصيبت آنان دنيا تاريك مي‌گردد».
.....................................................................................................................................
اولين واقعه
چندي نگذشت كه گوشه اي از خواب زينب به وقوع پيوست و سايه پرمهر و عطوفت پيامبر اكرم از سر زينب كبري و مسلمين رخت بربست و او اولين پناهش را از دست داد و اين نخستين مصيبتي بود كه در كودكي روح لطيف او را آزرده ساخت. و اين تازه آغاز راه بود و او همچنان در انتظار حوادث تلخ و دردناكي است كه در پيش رو دارد.
ولي اين راست قامت هميشه تاريخ بشريت هرگز سر ذلت در برابر مصيبت ها و سختي‌هاي زندگي و تاريخ خم نخواهد كرد او با استواري زيبنده‌اي رسالت خويش را كه حفظ جاودانگي اسلام است در ميان طوفان حوادث به انجام خواهد رساند.



ادامه مطلب ...

1 ـ در جريان شوراى شش نفرى كه به دستور عمر براى انتخاب خليفه بعد از او تشكيل شد، عبدالرّحمان بن عوف كه خود را از خلافت معذور داشته بود ظاهراً در مقام بى طرفى قرار گرفت و نامزدى خلافت را در امام على و عثمان منحصر دانست و بر آن شد تا در ميان آنان يكى را برگزيند.
از على خواست تا با او به كتاب خدا و سنّت رسول الله و روش ابوبكر و عمر بيعت كند.
امّا امام على(عليه السلام) فرمود: «من بر اساس كتاب خدا و سنّت رسول خدا و طريقه و روش خود در اين كار مىكوشم.»امّا همين مسأله چون به عثمان پيشنهاد شد، در دم پذيرفت و به آسانى به خلافت رسيد!
2 ـ امام على(عليه السلام) پس از قتل عثمان آن گاه كه بنا به درخواست اكثريت قاطع مردم مسلمان، ناچار به پذيرش رهبرى بر آنان گرديد، در شرايطى حكومت را به دست گرفت كه دشوارى ها در تمام زمينه ها آشكار شده بود، ولى امام با همه مشكلات موجود، سياست انقلابى خود را در سه زمينه: حقوقى، مالى وادارى، آشكار كرد.
الف ـ در عرصه حقوقى:اصلاحات او در زمينه حقوقى، لغو كردن ميزان برترى در بخشش و عطا و يكسانى و برابر دانستن همه مسلمان ها در عطايا و حقوق بود و فرمود: «خوار نزد من گرامى است تا حقّ وى را باز ستانم، و نيرومند نزد من ناتوان است تا حقّ ديگرى را از او بگيرم.»
ب ـ در عرصه مالى:امام على(عليه السلام) همه آنچه را كه عثمان از زمين ها بخشيده بود و آنچه از اموال كه به طبقه اشراف هبه كرده بود، مصادره نموده و آنان را در پخش اموال به سياست خود آگاه ساخت، و فرمود: «اى مردم! من يكى از شمايم، هر چه من داشته باشم شما نيز داريد و هر وظيفه كه بر عهده شما باشد بر عهده من نيز هست.
من شما را به راه پيغمبر مىبرم و هر چه را كه او فرمان داده است در دل شما رسوخ مىدهم.
جز اين كه هر قطعه زمينى كه عثمان آن را به ديگران داده و هر مالى كه از مال خدا عطا كرده بايد به بيت المال باز گردانيده شود.
همانا كه هيچ چيز حقّ را از ميان نمىبرد، هر چند مالى بيابم كه با آن زنى را به همسرى گرفته باشند و كنيزى خريده باشند و حتّى مالى را كه در شهرها پراكنده باشند آنها را باز مىگردانم.
در عدل، گشايش است و كسى كه حقّ بر او تنگ باشد، ستم بر او تنگتر است.»
ج ـ در عرصه ادارى:امام على(عليه السلام) سياست ادارى خود را با دو كار عملى كرد:
1 ـ عزل واليان عثمان در شهرها.
2 ـ واگذاشتن زمامدارى به مردانى كه اهل دين و پاكى بودند.
به همين جهت فرمان داد تا عثمان بن حنيف، والى بصره گردد و سهل بن حنيف، والى شام، و قيس بن عباده، والى مصر و ابو موسى اشعرى، والى كوفه، و درباره طلحه و زبير كه بر كوفه و بصره ولايت داشتند نيز چنين كرد و آنها را با ملايمت از كار بر كنار ساخت.
امام(عليه السلام) معاويه را عزل نمود و حاضر به حاكميّت چنان عنصر ناپاكى بر مردم شام نبود.
موضع امام در آن شرايط و اوضاع، هجوم به معاويه و پاكسازى او از نظر سياسى بود.
او خويشتن را مسئول مىديد كه مسقيماً انشعاب و كوشش در تمرّد و سر پيچى غير قانونى را از بين ببرد و اين خلل را معاويه و خطّ بنى اميّه به وجود آورده بودند.
امام(عليه السلام)مىبايست اين متمرّدان را پاكسازى كند; زيرا پاكسازى كالبد اسلام از آن پليدى ها، وظيفه امام بود; هر چند امرى دشوار مىنمود.
به عبارت ديگر علّت عزل معاويه و اعلان جنگ بر ضدّ او، انگيزه مكتبى بود كه انگيزه اى بزرگ به شمار مىرفت.
و بدين گونه امام على(عليه السلام)در دو ميدان نبرد مىكرد: ميدانى بر ضدّ تجزيه سياسى و ميدانى بر ضدّ انحراف داخلى در جامعه اسلامى، انحرافى كه در نتيجه سياست سابق از جبهه گيرى غير اسلامى شكل گرفته بود.
و از اينجا ارزش كارهاى امام(عليه السلام) در پاكسازى آن اوضاع منحرف و باز ستاندن اموال از خائنان، بى هيچ نرمى و مدارا، آشكار مىگردد.
امام على(عليه السلام) مىفرمود: «همانا كه معاويه خطّى از خطهاى اسلام و مكتب بزرگ آن را نشان نمىدهد بلكه جاهليّت پدرش ابوسفيان را مجسّم مىسازد.
او مىخواهد موجوديّت اسلام را به چيزى ديگر تبديل سازد و جامعه اسلامى را به مجمعى ديگر تغيير دهد، مىخواهد جامعه اى بسازد كه به اسلام و قرآن ايمان نداشته باشند.
او مىخواهد «خلافت» به صورت حكومت قيصر و كسرى در آيد.»با همه مشكلاتى براى كه امام(عليه السلام) پيش آمد آن حضرت از مسير خويش عقب نشينى نكرد، بلكه در خطّ خويش باقى ماند و كار ضربه زدن به تجزيه طلبان را تا پايان زندگانى شريف خود ادامه داد و تا آن دم كه در مسجد كوفه به خون خويش در غلطيد، براى از بين بردن تجزيه، با سپاهى آماده حركت به سوى شام بود تا سپاهى را كه از باقى سپاهيان اسلام جدا شده بود و به رهبرى معاويه اداره مىشد از بين ببرد.
بنابراين امام(عليه السلام) در چشم مسلمانان آگاه تنها كسى بود كه مىتوانست پس از عميق شدن انحراف و ريشه دوانيدن آن در پيكره اسلام، دست به كار شود و با هر عامل جور و تبعيض و انحصار طلبى بجنگد.
از ميان سخنان سازنده امام(عليه السلام)، چهل حديث را كه هر كدام درسى از معارف پربار آن «انسان كامل» است برگزيدم، باشد كه در پرتو اشعّه تابناك آن خورشيد هدايت و ولايت، فضاى تاريك جهل و ضلالت را بشكافيم و به رشد و تعالى كاملِ انسانى خويش نائل آييم.
 

یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 22:19 ::  نويسنده : الهام انصاری

 

پرتوى از سيره و سيماى اميرالمؤمنين على(عليه السلام)

اميرالمؤمنين على(عليه السلام)، چهارمين پسر ابوطالب، در حدود سى سال پس از واقعه فيل و بيست و سه سال پيش از هجرت در مكّه معظّمه، از مادرى بزرگوار و باشخصيّت، به نام فاطمه، دختر اسد بن هشام بن عبدمناف ، روز جمعه سيزده رجب در كعبه به دنيا آمد.
على(عليه السلام) تا شش سالگى در خانه پدرش ابوطالب بود.
در اين تاريخ كه سنّ رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) از سىسال گذشته بود در مكّه قحطى و گرانى پيش آمد و اين امر سبب شد كه على(عليه السلام) به مدّت هفت سال در خانه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)، تا اوّل بعثت، زندگى كند و در مكتب كمال و فضيلت آن حضرت تربيت شود.
اميرالمؤمنين در خطبه 192 نهج البلاغه مىفرمايد:«وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتـَّبِعُهُ إِتّباعَ الْفَصيلِ اَثَرَ أُمِّهِ، يَرْفَعُ لى فى كُلِّ يَوْم مِنْ أَخْلاقِهِ عَلَمًا، وَ يَأْمُرُنى بِالاِْقْتِداء بِهِ.»«و من در پى او بودم چنانكه بچّه در پى مادرش، هر روز براى من از خلق و خوى خويش نشانه هاى برپا مىداشت و مرا به پيروى آن مىگماشت.»بعد از آن كه محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) به پيامبرى مبعوث گرديد، على(عليه السلام)نخستين مردى بود كه به او گرويد.
براى اوّلين بار ابوطالب پسر خود را ديد كه با پسرعموى خود مشغول نمازاند.
گفت: پسر جان چه كار مىكنى؟ گفت: پدر، من اسلام آورده ام و براى خدا با پسر عموى خويش نماز مىگزارم.
ابوطالب گفت: از وى جدا مشو كه البته تو را جز به خير و سعادت دعوت نكرده است.
ابن عبّاس مىگويد: نخستين كسى كه با رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)نماز گزارد، على بود.
روز دوشنبه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)به مقام نبوّت برانگيخته شد، و از روز سه شنبه على نماز خواند.
در سال سوم بعثت بعد از نزول آيه «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الاَْقربينَ»; يعنى «خويشان نزديكتر خود را انذار كن!» رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بنى عبدالمطّلب را كه حدود چهل نفر بودند دعوت كرد و به آنها ناهار داد، امّا آن روز نشد سخن بگويد، روز ديگر آنها را دعوت كرد و بعد از صرف ناهار به آنها فرمود: كدام يك از شما مرا يارى كرده و به من ايمان مىآورد تا برادر و جانشين بعد از من باشد، على(عليه السلام)برخاست و فرمود: اى رسول خدا! من حاضرم تو را در اين راه يارى دهم.
فرمود: بنشين.
آن گاه سخن خويش را تكرار كرد و كسى برنخاست و فقط على(عليه السلام)برخاست و فرمود: من آماده ام.
فرمود بنشين.
بار سوم رسولخدا(صلى الله عليه وآله وسلم)سخن خود را تكراركرد.
باز على(عليه السلام) برخاست و آمادگى خود را براى يارى و همراهى پيامبر اعلام كرد.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:«إِنَّ هذا أَخى وَ وَصِيّيى وَ وَزيرى وَ وارِثى وَ خَليفَتى فيكُمْ مِنْ بَعْدى.» «اين على، برادر و وصىّ و وارث و جانشين من در ميان شما پس از من مىباشد.»بعد از سيزده سال دعوت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در مكّه، مقدّمات هجرت آن حضرت به مدينه فراهم شد.
در شب هجرت، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام)فرمود: لازم است در بستر من بخوابى، على(عليه السلام) در بستر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)خوابيد و آن شب كه اوّل ربيع الاوّل سال چهاردهم بعثت بود، ليلة المبيت ناميده مىشود و بر اساس روايات در همين شب آيه اى درباره على(عليه السلام)نازل شد.
چند شب پيش از هجرت، شبى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، همراه على(عليه السلام) به جانب كعبه حركت كردند.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام)فرمود: روى شانه من سوار شو.
على(عليه السلام) روى شانه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) سوار شد و مقدارى از بتهاى كعبه را از جا كندند و درهم شكستند و آنگاه متوارى شدند تا قريش ندانند كه اين كار را چه كسى انجام داده است.
بعد از هجرت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)، على(عليه السلام) به فاصله سه روز بعد، از آن كه امانت هاى رسول خدا را به صاحبانش داد، همراه فواطم; يعنى مادرش فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و فاطمه دختر زبير و مسلمانانى كه تا آن روز موفّق به هجرت نشده بودند، عازم مدينه گرديد.
وقتى وارد مدينه شد پاهايش مجروح شده بود، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) چون او را ديد از فداكارى آن حضرت قدردانى و تشكر كرد.
در سال اوّل هجرت كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) ميان مهاجر و انصار رابطه برادرى را برقرار ساخت به على(عليه السلام) فرمود: «أَنْتَ أَخي فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ.»«تو در دنيا و آخرت برادر من هستى.»در سال دوم هجرت، اميرالمؤمنين(عليه السلام) با فاطمه زهرا(عليها السلام) ازدواج كرد.
در رمضان سال دوم هجرت، دو افتخار بزرگ نصيب على بن ابيطالب(عليه السلام) شد; روز نيمه ماه رمضان سال دوم (يا سوم) خداوند، امام حسن مجتبى(عليه السلام) را به على(عليه السلام)داد و در هفدهم ماه رمضان سال دوم، جنگ بدر پيش آمد كه شجاعت و قهرمانى اميرالمؤمنين(عليه السلام) زبانزد خاصّ و عامّ گرديد.
شيخ مفيد مىگويد: مسلمانان در جنگ بدر هفتاد نفر از كفّار را كشتند كه 36 نفر آنها را على(عليه السلام) به تنهايى كشت و در كشتن بقيّه هم ديگران را يارى نمود.
در شوّال سال سوم هجرت، غزوه معروف اُحُد پيش آمد.
نام على(عليه السلام)در اين غزوه هم مانند «بدر» پرآوازه است.
در همين غزوه بود كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)در باره على(عليه السلام)فرمود : «إِنِّ عَلِيًّا مِنّى وَ أَنَا مِنْهُ.» «همانا على از من است و من از اويم.»و در همين غزوه بود كه منادى در آسمان ندا كرد : «لا سَيْفَ اِلاّ ذُوالْفَقارِ وَ لا فَتى اِلاّ عَلِىٌّ.» «شمشيرى جز ذوالفقار و جوانمردى جز على نيست.»در سال سوم (يا چهارم) هجرت بود كه خداوند متعال، امام حسين(عليه السلام) را به اميرالمؤمنين عطا فرمود، پسرى كه نُه نفر امام بر حقّ از نسل مبارك وى پديد آمدند.
 



ادامه مطلب ...
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 21:58 ::  نويسنده : الهام انصاری

از بام و درِ کعبه به گردون رسد آواز
کامشب درِ رحمت به سماوات شده باز

بت های حرم در حرم افتاده به سجده
ارواح رسل راست هزاران پرِ پرواز

کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر
مکه شده زیبا و دل افروز و سرافراز

جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت
امشب به سماوات کند خاک زمین ناز

از ریگ روان گشته روان چشمة توحید
یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز


 

یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 21:56 ::  نويسنده : الهام انصاری

 

vوزی که بیایی دنیا را گلباران میکنم برای شما جاده ای فرش میکنم ازتمامی اعضای بدنم تا قدم های مبارکت را در پیش چشمانم بگذاری یا صاحب الزمان فدایت شوم . ای کاش هر چه زود تر با آمدنت دنیای تیره و تارمان را روشن کنی.میگویند هنگام ظهورت دنیا پر از ظلم و ستم میشود و نمیتوان مردان وزنان را به خوبی از هم تشخیص داد. من همیشه آرزو می کنم که هنگام ظهورت زنده باشم تا برای شما غلامی کنم وشمشیر به دست پابه پای شما از اسلام دفاع کنم، ای همه ی هستی من هر روز چشم به راه می مانم تا بیایی ومرا از این همه انتظار برهانی .هرعصر انتظار آمدنت را میکشم . می خواهم از شما خواهش کنم تا پدر ومادرم سال های سال زنده باشنداز شما می خواهم که دیگر هیچ فقیری نباشدو همه ی مردم مثل هم زندگی کنند. یا امام زمان از شما می خواهم که دنیای ما را از ظلم و ستم پاک کنی و تمامی ظالمان را نابود گردانی آقای من در انتظارت میمانم.شاید این جمعه بیاید شاید ....خنده از چهره گشاید شاید.....

 

 

یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 21:48 ::  نويسنده : الهام انصاری


انسان در زندگي اجتماعي و فردي، مرهون نعمت انتظار است و اگر از انتظار بيرون بيايد و اميدي به آينده نداشته باشد، زندگي برايش مفهومي نخواهد داشت و بي‌هدف مي‌شود.
حرکت و انتظار، در کنار هم مي‌باشند و از هم جدا نمي‌شوند؛ انتظار علت حرکت و تحرک بخش است. آنچه مورد انتظار است، هرچه مقدس‌تر و عالي‌تر باشد، انتظارش نيز ارزنده‌تر و مقدس‌تر خواهد بود و ارزش مردم را بايد از انتظاري که دارند شناخت:
يکي انتظارش اينست که پايان سال شود و حقوقش زيادتر گردد.
يکي ديگر انتظارش اينست که پايان سال تحصيلي برسد، مدرکي بگيرد و بوسيله آن شغل مناسبي تهيه کند.
يکي منتظر است که وضعش روبه راه شود تا خانواده تشکيل دهد و همسري اختيار کند و از تنهايي خود را خلاص سازد.
يكي منتظر است درآمدش بيشتر شود، خانه شخصي، ماشين سواري و ... خريداري کند، يا اگر همت و نظرش بلند باشد، بيمارستان، مسجد، مدرسه، کتابخانه و ... تاسيس کند.
يکي انتظار دارد در فلان مناقصه و يا مزايده برنده شود.
خلاصه همه منتظرند، کاسب، صنعتگر، کشاورز، باغدار، معلم، پدر و مادر همه منتظرند، بلکه ملتها و جامعه‌ها و حکومتها نيز منتظرند.
لذا قرآن کريم نيز مي‌فرمايد:

«قل کل متربص فتربصوا ؛ بگو همه منتظرند، پس منتظر باشيد.» (طه/135)

اگر انتظار در اين دنيا از بشر گرفته شود، ديگر ادامه حيات برايش بي‌لذت و بي‌معني است. انتظار است که زندگي را لذت بخش، با روح و بامعني مي‌سازد و شخص را به زندگي علاقه‌مند مي‌نمايد. پس همه جهان، همه مردم و افراد، تا هستند و در سراشيبي سقوط و انقراض و فنا و مرگ و نيستي وارد نشده‌اند، منتظرند و بايد منتظر باشند.

اسلام و انتظار:

اسلام که تعليمات و هدايتهايش بر اساس فلسفه عميق و صحيح اجتماعي و واقعي قرار دارد، اصل انتظار و نگاه به سوي آينده را پشتوانه بقاي جامعه مسلمان و محرک احساسات و مهيج روح فعاليت قرار داده است و انتظار آينده بهتر و عصر فتح و گشايش و فرج را برترين اعمال شمرده است و رهبر عظيم‌الشان آن، انتظار فرج را افضل اعمال امت خود معرفي فرموده است.
فلسفه انتظار به عنوان يک عامل و ماده حياتي مهم در تمام اديان آسماني وجود داشته و رمز بقا و موجوديت آنها بوده است.
اين انتظار، شخص را محکم و مقاوم، با اراده و نفوذ ناپذير، مستقل و شجاع و بلند همت مي‌سازد.
اين انتظار لفظ نيست، گفتن نيست، عمل است، حرکت است، صبر و شکيبايي و مقاومت است.
--------------------------------------------------------------------------------
آيت الله العظمي صافي گلپايگاني؛ کتاب امامت و مهدويت ؛ با اندکي تصرف



درباره وبلاگ

خداوندا به من بیاموز: دوست بدارم کسانی را، که دوستم ندارند عشق بورزم به کسانی، که عاشقم نیستند محبت کنم به کسانی، که محبتی در حقم نکردند بگریم با کسانی، که هرگز غمم را نخوردند و بخندم با کسانی، که هرگز شادیهایشان را با من قسمت نکردند. ......................................... تبادل اطلاعات و تجربيات يكي از اهداف بزرگ زندگي در قرن بيست و يكم است.هدف ازايجاداين وبلاگ ارائه ي تجربيات ديني و فرهنگي در زمينه هاي مختلف و تبادل نظر با هم سن و سالان خوددرسراسر ايران سرفراز مي باشد.باشد كه با همت وتلاشي مضاعف در سال تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی يكي از آينده سازان ميهن عزيزمان باشيم. الهام انصاری ansarielham76@gmail.com
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الله لا اله  الا هوالحی
القیوم و آدرس samawat.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خودرا در زیر بنویسید . در صورت وجود لینک ما در سایت شمالینک تان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 38
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 87
بازدید ماه : 730
بازدید کل : 163371
تعداد مطالب : 157
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1